اینجا چقدر فاصله ها کوتاه و مسیرها نزدیک است ، از فراخنای صحرای عرفات تا تنگی قلوب دردمند ، ازاین دیار بی گناهی تا وسعت دلهای گناه آلود ، از این صفحه روشن عرفه تا تاریکی درون .
آری اینجا فاصله ای نیست، بین خوبی و بدی ، بین گناه و بی گناهی ،بین سره و ناسره ، بین اشک ولبخند ، بین دلهای بی قرار و رب آنگاه که با همه ذره ذره وجود نیایش ، استغاثه و دعا می شوند .
آنگاه که همه زمزمه می شوند، زمزمه که نه، اعتراف، اعتراف به گناهان عمد و سهو، اعتراف به زشتیهای اعمال و کردارهای ناپسند، اعتراف به تهمتهای ناروا و غیبتهای ناصواب .
" ثم انا یا اِلهىَ الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى اَنـَا الَّذى اَسَاْتُ اَنـَاالَّذى اَخْطَاْتُ اَنـَاالَّذى هَمَمْتُ اَنـَاالَّذى جَهِلْتُ اَنـَاالَّذى غَفَلْتُ و.."
خدای من، به گناهانم اعتراف میکنم، منم که خطا کردم، منم كه بد كردم ، منم كه قصد گناه كردم، منم كه نادانى نمودم، منم كه غفلت ورزيدم، منم كه اشتباه كردم ،..واینک عذر تقصیر آورده ام .
"الهی ان رجائی لا ینقطع ... " پروردگارا امیدم هیچگاه از تو قطع نمیشود، حتی اگر نافرمانیت کرده باشم چنان که از دلم ترس تو زائل نگردد اما علمی که نسبت به کرم و بزرگواری تو دارم، مرا به درگاه تو افکنده است.
چگونه امیدم قطع شود از تو که رحمت بی انتهایی و مهرت همه را در بر می گیرد حتی گناهکاران را ،همچون باران رحمتت که اینک درنوازش قطره های باران بر این صحرا ، همنوا با طنین دعای عرفه ،جلوه ای از عطوفت تو و مقدمه ای است بر جاری شدن رحمانیت بر این دلهای نادم .
دل در جوشش شناخت خداوندی وضو میسازد و سجاده نیایش را به وسعت این خاک می گستراند و نماز یقین را در صحرای عرفات ادا میکند،سرزمینی که گویند همه پیامبران از آدم و نوح و ابراهیم (ع) و محمد (ص) در آن وقوف کردهاند و موعود آخرالزمان (ع) هم در این روز و در این جایگاه حضور دارد.
خاکی که هر ساله در این موسم به گام های معطر امیر الحاج، حجت الله برزمین، حضرت صاحب الامر مهدی موعود متبرک می شود اما چرا در سرزمین معرفت، ناشناس ، ای امیردلها !
همین حضور ناشناس هم دمی غنیمت است برای منتظرانی که ظهورت را انتظارمی کشند تا شاید لحظه ای عطر وجودت روح و جانشان راجلا دهد.
اینجا خاکی است که معطر به نیاش ها و نوهای روحانی و دعای عرفه سرور و سالار جوانان اهل بهشت است او که خود را قتیل العبرات (کشته شده اشکها ) خواند تا مبادا مردمان قساوت و سنگدلی اهل کوفه و شمر و خولی ها یابند و به مهر خود دلها به زلال اشک از زنگار تیرگی و قساوت شسته و مملو از مهر ، رحمت و محبت می کند.
آری اینک روز نیایش است ، عرفه ، زمان بیعت با خدای خویش و ایستادن برای "وقوف" از خویشتن خویش، رهایی از بندگی تن و راز و نیاز با "صمد" بینیاز است.
روز شناخت، روز عبودیت، زمان استغفار و حضور در محضر او که همیشه حاضر است و بیعت دوباره با او که هزاران بار پیمانش شکسته و باز آمدهایم تا شاید رافت و رحمتش را بر ما جاری سازد.
عرفه، شهود بر جمال الهی، وقوف بر خویشتن ناساز خویش، بر عصیان و غفلت عمد و سهو خویش، بر کرم و جود او و نعمتهای بیانتها و رحمت و الفت اوست.
"اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَنْعَمْتَ اَنْتَ الَّذى اَحْسَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى اَفْضَلْتَ اَنْتَ الَّذى اَکْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى رَزَقْتَ اَنْتَ الَّذى وَفَّقْتَ.."
تويى كه عطا كردى، تويى كه نعمت دادى، تويى كه نيكى كردى، تويى كه زيبا نمودى، تويى كه افزون نمودى، تويى كه كامل كردى، تويى كه روزى دادى، تويى كه موّفق نمودى..."
"اینک مرا به که وامی گذاری ؟ آیا به خویشاوندی که پیوند خویشی را خواهد گسست یا به بیگانهای که بر من برآشفته یا به کسانی که مرا به استضعاف و استثمار کشاندند، حال آنکه تو پرودگار من و مالک سرنوشت منی".
آری همه آمدهاند با لبهایی خشکیده و دلهایی ترسان از خوفاو، پشتی خمیده از بار عصیان و نافرمانی اش و چشمانی خیس اما امیدوار به احسان و مغفرت او.
همه آمدهاند، تا پس از وقوف در جایگاه شناخت او به آگاهی رسیده و خوان مشعر را پشت سر نهند و در وادی منا، سرزمین آرزوها و قرب الهی ساکن شده و قربانی کنند، تمامی هر چه منیت و شهوت و خودخواهی است.
در این قربانگاه، باید جلوههای زشت آدمی را سربریده و فقط سرسپرد به او که مبدا همه چیز و لایق سرسپردگی است،تا این گونه به حیرت و فقر از تمامی دلبستگیها رسیده و فنا یافت در ذات احدیت او.